تاریخ ز تکرار خودش گریان است
یا نوح بگو که نوبت طوفان است
از مرقد حجر بن عدی فهمیدم
از چیست که قبر فاطمه (س)پنهان است
تاریخ ز تکرار خودش گریان است
یا نوح بگو که نوبت طوفان است
از مرقد حجر بن عدی فهمیدم
از چیست که قبر فاطمه (س)پنهان است
پس از آفرینش آدم خدا گفت به او: نازنینم آدم....
با تو رازی دارم !..
اندکی پیشتر آی ..
آدم آرام و نجیب ،آمد پیش !!.
زیر چشمی به خدا می نگریست !..
محو لبخند غم آلود خدا ! دلش انگار گریست .
نازنینم آدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..
یاد من باش ... که بس تنهایم !!.
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ....
من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...
به اندازه عرش ..نه ....نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
آدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت !...
راهی ظلمت پر شور زمین ..
طفلکی بنده غمگین آدم!..
در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...
زیر لبهای خدا باز شنید ،...
نازنینم آدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!
نازنینم آدم .... نبری از یادم ؟؟